یادداشت ها

دلم گرفته زین جا

نفسم بریده جانا، هوس سفر ندارم

بجز از خیال رویت هوسی به سر ندارم

سرخوشم به نازنینی که به روی همچو ماهش

«من از او بجز جمالش طمعی دگر ندارم»

قدمش چو ماه تابان به سپهر شام چشمم

چو به ناز قد کشیده خبر از قمر ندارم

که رسد به حال زارم که نفس دگر ندارم

شب عمر من گذشت و خبر از سحر ندارم

من و دست التماسی که غم حضور دارد

که تمام جان و قدّم همه پاست سر ندارم

«به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت»

به فدای چشم نازی که از او خبر ندارم

به نسیمی از اجابت برسان دعای ما را

به خدا بجز امیدت به کسی نظر ندارم

«به کرشمه ی عنایت نظری به سوی ما کن»

که دعای مستمندان ز چه رو اثر ندارد

«به کجا چنین شتابان» مگر آشیان نداری

حذر از حضر نمودی یا که من خبر ندارم

دل و دیده می سپارم به دیار کعبه ی دل

که من سفر ندیده به از این هنر ندارم

برو ای نسیم هاتف خبری ز آسمان ده

«که دلم گرفته زین جا» دگر هم حضر ندارم

همه عمر صادقی بر لب بام آرزو ماند

اگر هم که جان سپردم هوس چمر ندارم

اسماعیل صادقی

یادداشت ها
سیاسی اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه خبری و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .