یادداشت ها

غــــــربت «کوه و دشت»

شانه کز کرده ام
اندرین شهر بی روح
«افلاک» آرزوهام
ناباورانه فرو ریخته
«سیمره»ی دلخوشی هام
سر به سر خشکیده
بیا و باور کن!
تنور سرد غربت
ناباورانه بر من تاخته
بیا و ببین
چگونه بر من آوار شده
پس لرزه ی نامردمی
انگار!
غربت تمام «کوه و دشت»
با من هم نوا شده
کاش! می دیدی
چگونه چشمانم
در فراق ات مویه می کنند

فریبرز گراوند

یادداشت ها
سیاسی اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه خبری و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .