یادداشت ها

متل «ملیچک زرده» و «روئا دم چک»/ داستان گنجشک زرد و روباه دم برافراشته


«ملیچک زرده»  و«روئا دم چُک» از پاچاها و داستان های شیرین و دلچسب لکی هستند که برای مدتی کودکان را سر گرم و خندان می کند و هم چنین روابط علت و معلولی را در ذهن آن ها روشن می کند.اکثر به یاد داریم که این داستان را پدر و مادرها در شب های زمستان و در کنار بخاری های چوبی و نور زرد و کم سوی چراغ های فانوس برای مان با آب و تاب و شوق باز گو می کردند. آنچه به طور ناخود آگاه و غیر مستقیم در ذهنمان نقش می بست رابطه ای منطقی و علی و معلولی بود که بین پدیده ها و جهان اطراف مان وجود دارد.
 به نظر می رسد که این« پاچا» ها (متل ها) بن مایه ای از اسطوره های باستانی ایران و دین زردشتی داشته باشد. در ایران باستان اسطوره هایی وجود دارد که به مرور زمان در هاله ای از فراموشی سپرده شده ان و یا با تغییر نام و عملکرد قهرمان در قالب شخص و پدیده ای دیگر متولد شده اند. بیشتر این تحول و تغییرات در قالب «پاچاها»(متل ها) خودنمایی می کند.
برای این که مطلب روشن شود ابتدا داستان «ملیچک زرده»و «روئا دم چُک» را بیان می کنیم و بعد به سراغ اسطوره ی باستانی خواهیم رفت.
«ملیچک زرده»: وت: زِمِسو بی، ملیچکیِ چیِ نیشد ئه ر سه ر تیکی زَخ، پائل ئی گیس چِتیِ. وتیِ: ئی زُخیِ ،زُخیِ ئه خه ئه را زور دیری؟ وت: ئه گه ر زورم باشدا هویه ر، نمه تاوُنمیی.وت: ئیِ هویریِ هویریِ ئه خه ئه را زور دیری؟ وت ئه ر زورم باشدا، پشد کویه ل جام نُیی. وت: ئی کوییِ ،کوییِ ، ئه خه ئه را زور دیری؟ وت ئه گه ر زورم باشدا ، گیا ئه ر سه رم سُز نمهه ردیِ.وت: ئی گیا گیا ، ئه خه ئه را زور دیری ؟ وت ئه گه ر زورم باشدا بز نمه هواردمیِ .وت ئی بزیِ بزیِ ، ئه خه ئه را زور دیری ؟ وت ئه ر زورم باشدا ، گرگ نمه هواردمیِ. وت : ئی گرگی گرگیِ ، ئه خه ئه را زور دیری؟ وت ئه گه ر زورم باشدا ، سه گ نمه هواردمیِ.وت : ئی سه گیِ سه گیِ ، ئه خه ئه را زور دیری؟ وت : ئه گه ر زورم باشدا ، پا دیواره ل جام نُیی.وت : ئیِ دیواریِ دیواریِ ، ئه خه ئه را زور دیری؟ وت: ئه گر زورم باشدا ، میش کُنا نمهه ردمیِ . وت :ئیِ میشیِ میشیِ ئه خه ئه را زور دیری؟ وت ئه گه ر زورم باشدا ، گَروه نمه هواردمیِ. وت : ئی گروه گروه ئه خه ئه را زور دیری؟ وت زور دارم زور می کنم ، ده نیِ دوال خورد می کنم.
برگردان پاچا به زبان فارسی :
این چنین روایت می کنند که فصل زمستان بود، گنجشگ زرد رنگی بر روی قالبی یخ نشست، پس از اینکه پاهایش یخ زد، گفت : ای یخ چقدر قدرتمندی؟ یخ گفت: اگر زورمند بودم آفتاب مرا آب نمی کرد. گفت ای آفتاب چقدر زورمندی؟ گفت: اگر قدرتمند بودم پشت کوه های جایم نبود. گفت ای کوه چقدر قدرتمندی؟ گفت اگر قدرتمند بودم، بر رویم علف نمی رویید. گفت ای علف چقدر قدرتمندی؟ گفت: اگر قدرتمند بودم، بزها مرا نمی خوردند. گفت: ای بز چقدر قدرتمندی؟ گفت: اگر قدرتمند بودم گرگ مرا نمی خورد. گفت: ای گرگ چقدر قدرتمندی؟ گفت: اگر قدرتمند بودم سگ مرا نمی خورد. گفت: ای سگ چقدر زور داری؟ گفت اکر زور داشتم پای دیوارها جایم نبود. گفت: ای دیوار چقدر زور د اری؟ گفت: اگر زور داشتم موش مرا سوراخ نمی کرد. گفت: ای موش چقدر زئر داری؟ گفت: اگر زور داشتم، گربه مرا نمی خورد. گفت: ای گربه چقدر زورداری؟ گفت: زور دارم زور می کنم، دنده و استخوانها را خورد می کنم.
به نظر می رسد که در این پاچا چرخه ی زیست محیطی و وابستگی پدیده های این دنیا به هم به نونهالان و خردسالان آموزش داده می شود. در واقع چرخه ی غذایی را هم گوشزد می کند و هر کدام از پدیده ها به این امر رضا داده و تسلیم آن هستند و می پذیرند که این جبر زمانه است و باید در مقابل آن سر تعظیم فرود آورد.
«روئا دُم چُک»
وت: روئاییِ دُم ره نگینیِ داشدیِ ئو وه روئا دُم چُک نُمگیر بی.یِ روژ ریِ که تیِ ئه ر کُله مرخُنِ دایاییِ . داشدی سه ر مرخ ئو کله شیره ل دایا ئیره مه که نیِ، دایا هات ئو دیار، نه می ئیِ دُم روا . روئا زورکه ، دایا زور که، دم روئا مه نئی مشدِ دایا ئو روئا ناتیِ ئه هُماره.هر چیِ لالکیه د ایا ،خدا وه هزار ئو یِ نُم چریتی ، وه گوش دایا ئرا نه چیِ.

دایا وتیِ: شه رتیِ دیرم باید بارینه جا تا دُمت بیه میِ دُما.باید بچی ئه را ته ک بز به ل ئو شیر ئه رینم باری.روئا چی ئه ری ته ک بز به ئو وتیِ :ئی بز به ل شیر بیِ شیر دایا بیی تا دیا دم چُک مِ ئی دُما بی.بز وتیِ : باید بچی وه لگِ چنار ئه رینم باری تا شیر بیه مه بینت.روئا چی ئه ری ته ک چنار وتیِ : ئی چنار وه لگ بی، وه لگِ بز به ل بی تا بز به ل شیر بی ، شیر دایا بی ، تا دایا دم چک مِ ئی دُما بِی.چنار وتی باید بچی ئی ته ک کیه نی ئاو ئه رینم باری تا ولگته بیده م. وت : ئی کیه نی ئاو بی ، ئاو چنار بی، تا چنار وه لگ بی، وه لگ بز به ل بی، تا بز به ل شیر بی ، شیر دایا بی ، تا دایا دُم چُک مِ ئی دُما دیِ.کیه نی وت باید بچی ئیِ ته ک ئاوُیار بُل ئه رینم باری ، تا ئاوته بی ده م.روئا چی ئه ری ته ک ئاویار ئو وتیِ: ئیِ ئاویار بُل بی ،بُل کیه نی بیِ تا کیه نی ئاو بی ، ئاو چنار بی، تا چنار وه لگ بی، وه لگ بز به ل بی، تا بز به ل شیر بی ، شیر دایا بی، تا دایا دُم چُک مِ ئی دُما دیِ .ئاویار وتیِ: باید
بر گردان «پاچا»ی روئا دُم چُک :
روایت است که روباهی دم زیبایی داشت و به روباه دم برافراشته معروف بود.روزی گذرش به لانه ماکیان پیر زنی افتاد و در پی رفع جوعی بود که پیر زن سر رسید و دم روباه را گرفت. پیرزن بکش و روباه بکش آنچه حاصل شد دم زیبای روباه بود در دستان زمخت پیرزن. روباه که از مخمصه جان به در برده بود، التماس کنان از پیر زن خواست تا دمش را پس دهد، اما پیر زن برای این کار شرط گذاشت و آن شرط آوردن شیر بز شاخ بلند برای او بود. لاجرم روباه نزد بز رفت و گفت : ای بز شاخ بلند به منشیر بده تا برای پیرزن ببرم و شاید دم مرا پس بدهد.بز گفت: برو از درخت چنار برایم برگ تازه بیار تا به توشیر بدهم. روباه نزد درخت چنار رفت و گفت :ای چنار به من برگ بده ، برگ بز شاخ بلند بده تا بز شیر بدهد و شیر را به پیرزن بدهم تا دم مرا پس بدهد. چنار گفت: برو برایم از چشمه آب بیاور تا…. روباه نزد چشمه رفت و گفت: ای چشمه آب بده، آب برای چنار بده تا چنار… چشمه گفت: برو برایم از آبیار بیل بیاورتا…. روباه خسته و نا امید نزد آبیار رفت و گفت: ای آبیار  بیل بده، بیل برای چشمه بده، تا چشمه آب بدهد و…
در این پاچا همانند پاجای قبلی اشیاء و وپدیده ها وابسته ی به هم هستند و دارای نوعی توالی می باشند که وجود هر کدام در گرو وجود دیگریست. در کتاب «بندهشن»برای هر کدام از پدیده های این جهان توالی، تقدم و تاخری بیان شده است که انسان را به یاد پاچاهای ذکر شده ی لکی می اندازد.در ادامه قسمتی از نوشته ی بندهشن را بی کم  کاست ذکر می کنیم تا بیشتر موضوع روشن شود.در هر دو پاچای لکی گوسفند یکی از کاراکترهای اصلی و قابل ذکر است به گونه ای که در کتاب بندهشن گوسفند یکی از محورهای اصلی و از اساطیر لازم و واجب حیات جهان هستی است.
در کتاب «بندهشن » در مورد آفرینش موجودات و جهان این گونه آمده است: «چنین گوید به دین که نخستین آفریده همه آب سرشکی بود، همه (چیز)از آن بود جز تخمه ی مردمان و گوسپندان، زیرا آنان را تخمه آتش-تخمه است. او نخست آسمان را آفرید برای باز داشتنِ(اهریمن و دیوان)، باشد که (آن آفرینش را)آغازین خوانَد. دیگر آب را آفرید برای از میان بردن دروجِ تشنگی، سدیگر زمین را آفرید همه مادی، چهارم گیاه را آفرید برای یاری گوسپند سودمند، پنجم گوسپند را برای یاری مرد پرهیزگار، ششم مرد پرهیزگار ر ا آفرید برای از میان بردن و از کار افگندنِ اهریمن و همه ی دیوان، سپس آتش را آفرید (چون) اخگری و بدو درخشش از روشنی بیکران پیوست. آن گونه تنی نیکو داشت که آتش را در خور است. او سپس باد را آفرید به مانند تن مرد جوان پانزده ساله که این آب و گیاه و گوسپند و مرد پرهیزگار و هر چیزی را ببرد و بدارد و چگونگی ایشان را بگوبم»
به نظر می رسد که چگونگی شکل گیری هر پدیده ای به صورت اسطوره در این نوشته مطرح گردیده است. گذشته از ارتباط تطبیقی پاچاهای لکی با اسطوره، دارای تاثیری تربیتی و آموزشی بر روح و جسم مخاطبان مخصوصا کودکان هستند، به گونه ای که کودک ارتباط بین اشیاء و پدیده ها را در می یابد و هم چنین چگونگی این ارتباط و لازم و ملزوم بودن همه ی کائنات برای ادامه ی زندگی را در خواهد یافت.
منابع : بندهشن / (مهدی زینی)

یادداشت ها
سیاسی اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه خبری و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .