نیزه زار
نیزه از قرآن گذشت
نیزه از گلو
از مشک
و سری که سر به سر نیزه گذاشت
گذاشت خونش دامن زمین را بگیرد
و گذشت
تا زمین برای همیشه زیر بغض بلرزد
شبیه من
که یک لیله القدر کم آورده ام
آقا
لطفا پلک های تان را از روی خلوتکده ام بلند کنید
که انگار
نیزه می خواهد از این شعر هم
سر
در بیاورد
شعر از: سیده فاطمه موسوی – شاعر خرم آبادی