یادداشت ها

راستی فاطمیه نزدیک است….

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
 
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
 
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
 
قبلا این صحنه را…نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
 
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
 
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
 
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم…
 
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
 
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
 
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
 
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
 
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است
 
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
 
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است…

یادداشت ها
سیاسی اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه خبری و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .